سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: جمعه 103 آذر 2

شرمگینم از روز های سپید جوانیت که به پایم سیاه شد .
شرمگینم از موهای سیاهت که با شمار روز های زندگیم سپید گشتند .
شرمگینم از نگاه مهربانت که پرده پرده ، بدیهایم را پوشاند .
شرمگینم از لبخند زیبایت که هیچگاه نگذاشت ناراحتیت را درک کنم .
شرمگینم از دست های زیبای ظریفت که در گذر عمر بهر من پینه بستند .
شرمگینم از بودنم ...
شرمگینم ...
ببخش اگر کوچک ترین بودم در برابر عظمتت .
ببخش اگر نگاهم تحمل نگاهت را نداشت که نگاهم آنچنان کوچک است که در برابر نگاهت خرد می شود .  می شکند ، از هم می پاشد .
ببخش اگر ندانستم که بودی .
و ببخش اگر نمی دانم
چشمان اشک آلودم را ببخش اگر نتوانستم حتی یک بار سیر نگاهت کنم ...
زبان توان وصف درونم را ندارد  . چگونه شرح دهم که درون از خجالت رویت چنان هرمی دارد که دل سنگم را نیز آب کرده است .

در اوج تنهایم ، در انزوای خسته ی خیال ، این نام توست که به من آرامش می دهد

این یاد بزرگواری و صبوریت است که آرامم می کند
مادرم اگر قرار به پرستش باشد ...
تنها معبود من تویی

..................................................................................

پ . ن : این نامه ، باشکوه ترین ، زیبا ترین و بی بدیل ترین متنی است که تا به حال خوانده ام . نامه ای که ابوذر آذران این دوست بسیار دوست داشتنی برای مادر اساطیریش نوشته است . به اندازه تک تک کلماتش گریستم ... 

بی بدیل است . از دستش ندهید : شرقی ترین سجود


 نوشته شده توسط طه ولی زاده در سه شنبه 87/4/4 و ساعت 7:44 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

نوای زمستان
طه ولی زاده
از زبان یک دانشجوی جامعه شناسی علامه طباطبایی خواهید خواند فردی که کورسو امیدی به آینده دارد : ...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 78
بازدید دیروز: 14
مجموع بازدیدها: 272588
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من